جدول جو
جدول جو

معنی خام طبعی - جستجوی لغت در جدول جو

خام طبعی
(طَ)
نادانی. ناآزمودگی. ناپختگی. (ناظم الاطباء). عمل خام طبع: به ارسلان خان شکایت نامه ای نبشت و در این خام طبعی. (تاریخ بیهقی).
نه نیز آتشی کز سر خام طبعی
غذا کم پزی گر غذائی نیابی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خام طبع
تصویر خام طبع
بی ذوق، بی تجربه، برای مثال آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خام طبعان همچنان افسرده اند (سعدی۲ - ۴۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام طمع
تصویر خام طمع
دارای آرزوهای بیهوده، کسی که بیهوده به چیزی طمع می بندد، برای مثال نه من خامطمع عشق تو می ورزم و بس / که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست (سعدی۲ - ۳۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
(طَ مَ)
عمل خام طمع. عمل صاحب طمع خام
لغت نامه دهخدا
(طَ)
آنکه خیالات فاسد داشته باشد. (آنندراج). ابله. احمق. نادان. کودن. (ناظم الاطباء). نعت است مر کسی راکه صاحب خیالات فاسد است. صاحب طبع خام:
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف مگیر
زلفکان خم خم و جام نبیذ خام را.
سوزنی.
باز خانان خام طبع کنند
مال میراث یافته تبذیر.
خاقانی.
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسرده اند.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ طَ)
مزاح. فکاهت. طیبت. شوخی. مطایبه. مفاکهه. دعابه. مداعبه. لاغ، خوشدلی. خوشحالی:
شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود
پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام.
سوزنی.
به خوش طبعی جهان میداد و می خورد
قضای عیش چندین ساله می کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ)
کسی که دارای آرزوی بیهوده و باطل باشد. (ناظم الاطباء). آنکه او را طمع خام است. نعت است مر کسی را که صاحب طمع خام باشد:
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی کلنگی گوید، یکی چه خوزیخوار.
کمال الدین اسماعیل.
نه من خام طمع عشق تو ورزیدم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست.
سعدی (طیبات).
جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت
تو من خام طمع بین که چه سودا دارم.
سعدی.
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این هوس از یاد ببر.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(طَ)
حریص و طامع. (آنندراج از فرهنگ فرنگ). آزمند. طمعکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خام طبع
تصویر خام طبع
ابله، احمق، نادان، کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک طبعی
تصویر پاک طبعی
عمل پاک طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش طبعی
تصویر خوش طبعی
حالت و کیفیت خوش طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام طمع
تصویر خام طمع
گاو ریش آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام طبع
تصویر کام طبع
حریص، طمعکار، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام طبع
تصویر خام طبع
((طَ))
کسی که اندیشه های بیهوده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خام طمع
تصویر خام طمع
((طَ مَ))
کسی که آرزوهای بیهوده در سر می پروراند
فرهنگ فارسی معین
بی تجربه، نامجرب، خام دست، ناآزموده، مبتدی
متضاد: مجرب، ابله، احمق، جاهل، کودن، نادان
متضاد: عاقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد